قاتمه تاب (پِدَ دَ) آنکه قاتمه تابد. موتاب. موی تاب. رجوع به قاتمه شود ادامه... آنکه قاتمه تابد. موتاب. موی تاب. رجوع به قاتمه شود لغت نامه دهخدا